-
ساعت
جمعه 3 آبان 1392 21:48
ساعت را که رام کنم آرام می شوم امتحان می کنم جواب نمی دهد برگه اش را سفید تحویل من می دهد و بدون حرفی بیرون می رود بیرون که می رود قهر می کند جا می مانم از زندگی دنبالش نمی روم گم میشوم
-
دختر بچه ی 5 ساله
جمعه 3 آبان 1392 18:47
اگه بابای یه دختر بچه ی 5 ساله ی پر حرف باشی شانس اینو داری که تو یه روز بهاری که پشت رل نشستی و تو خیابونای پر تردد و شلوغ رانندگی میکنی دختر 5 ساله ی تپل مپل سبزه رو با موهای مشکی زاغ که دم اسبی بسته و مو های جلوی سرشو با یه پنس صورتی بالای سرش جمع کرده بشینه کنارت و تماما روش به تو باشه و مدام و یک ریز حرف بزنه از...
-
درد
جمعه 3 آبان 1392 18:26
سکوت در دهنم جا خوش کرده می خواهم زیر دندانهایم له کنمش زورم نمی رسد دندان درد می شوم درست مثل آن زمان که حرف هایی برای گفتن دارم و خفه می شوم حرف هایم را با تمام ذوق گفتن هایشان قورت می دهم و دل درد می شوم....
-
خودش بود
جمعه 3 آبان 1392 18:20
وارد مغازه شدم بر حسب عادت سلام و احوال پرسی داشتم توضیح میدادم که کارم چیه و همزمان کارتمو از تو کیفم در آوردم جلو صورتش گرفتم و ... یهو نگاهش تو نگاهم موند اولش شک کردم نفسم بالا نمی اومد اما من نگاهشو میشناختم ... خودش بود در جا خشکم زد تمام پرسشنامه ها از دستم افتاد رفتم تو خاطرات دور اما سریع خودمو عادی نشون دادم...
-
روزهای پیری
جمعه 3 آبان 1392 18:08
پنجره را میبندد مینشیند روی مبل + پاییز نشده اینطوری سوز میاد _آره دیگه رسمش همینه با چایی موافقی؟ +موافقم نباشم فرقی نمیکنه تو که دوتا ریختی و داری میای _میدونم دوس داری خب همینطوری پرسیدم +آره بعد این همه ساااال هنوزم چایی دوس دارم و عوض نشدم _اما من عوض شدم مث تو چایی دوس دارم البته وقتایی که تو هستی کنارمی....
-
روزهای بعد از من
جمعه 3 آبان 1392 18:07
به من دهن کجی میکنند تمامشان باهم و تک تک از دست همه شان اعصابم به هم میریزد روز ها را میگویم روز هایی که بعد از من وارد زندگیت میشوند و من را با روزمره هایشان از چشم تو می اندازند و بعد آن هفته های مسخره و ماه های بی خود و سال ها فراموشت میشوم به راحتی . باز دارند دهن کجی میکنند و من در جوابشان هیچ ندارم که بگویم
-
حس خوب
جمعه 3 آبان 1392 17:54
هر چقدر خوب باشی و از هر چه که حس خوب بگیری از خنده کودک همسایه گرفته تا هوای خوب وقتی فکر کردن به خود کشی به تو آنقدر ارامش میدهد یعنی از هیچ چیز حس خوبش را نگرفته ای
-
پله برقی
جمعه 3 آبان 1392 17:53
دیروز پله برقی آروم داره بالا میره + اینا رو ببین هر روز انقدر وزن آدما رو تحمل میکنن دم نمیزنن خسته شدن حوصله ی هیچکسو ندارن تو فکر خود کشی ان امروز پله برقیا هر چهار تاشون دیگه حرکت نمیکنن + دیدی گفتم خودکشی کردن
-
دعای از ته دل
جمعه 3 آبان 1392 15:55
باید دعا کنی تا وقتی سوار اتوبوس میشوی فقط یک صندلی خالی باشد برای تو و ایستگاه بعد یک پیرزن مهربان که پاهایش با او همکاری نمیکنند سوار شود بلند شوی و جایت را به او بدهی و برایت یک دعا از ته دل بکند زندگی این روز هایم از این جور دعا های از ته دل کم دارد خیلی کم
-
مطب
جمعه 3 آبان 1392 15:54
دوس ندارم با تو به مطب دکتر ها بیایم که بعد ها وقتی که دیگر چشمانت از چشمهای غریبه ها تمیز داده نمی شود و من از مطب روانشناس به روان پزشک و اعصاب و روان میروم خاطره ای همان جا خفتم کند و آرامشم را بگیرد و چاقو را بگذراد روی شاهرگ اعصابم