خانوم غرغرو

نوشته های خودم

خانوم غرغرو

نوشته های خودم

20 سال محرومیت

مگر چند بهار دیگر برایم تولد میگیرند

که 20 سال را در بین دود ها 

ماشین ها 

و ساختمان های بلند

هدر داده ام

چنسال دیگر فرصت نفس کشیدن هست؟

که 20 سال خودم را محروم کرده ام

از آسمان پرستاره 

و صدای حیوانات 

و درخت های میوه 

یادم نمی آید

یادم نمی آید 

در نگاه اول چشمانت بود یا لبخندت!

سلامت بود یا جواب سلامت!

یادم نمی آید 

تو بیشتر هدیه میدادی یا من !

زود تر کداممان صببخیر میگفتیم!

و شب کداممان بدون شببخیر خوابش میبرد!

یادم نمی آید

اولین پاییزمان کدام کوچه ها را قدم زدیم

و من تنها روی برگ ها راه میرفتم یا تو همراهیم می کردی!

اولین برف اولین زمستان اصلا یادم نیست 

که خواهد یادم نیاید تو روی برف ها چیزی نوشتی برایم! 

یا من سرما خورده خانه نشین شده بودم !

یادم نمی آید

تو هیچوقت ب شعر علاقه داشتی؟

اصلا پول ب کتاب غیر درسی داده بودی ؟

یادم نمی آید 

اولین یلدا را به من تبریک گفتی؟

برایم تفال ب حافظ زدی؟

فالم خوب بود ؟

یادم نمی آید

فقط می دانم دوست داشتنت ادامه دارد...