خانوم غرغرو

نوشته های خودم

خانوم غرغرو

نوشته های خودم

محرم و نامحرم

لال شدم وقتی آن آقای سبز پوش نسبتت را با من پرسید

چون اعتقادی به آن دو برگ شناسنامه که با سیاه رویشان نوشته ندارم

نسبت آدم ها را قلبشان مشخص میکند

لال شدم چون نخواستم دروغ بگویم

تا دروغم دامن گیرم شود

من هیچ وقت هیچ نسبتی با تو نداشتم و ندارم

و آن دو خط عربی مرا نا محرم کرد با خودم

نامحرم شدم با تمام رویاهایی که در آن لباس سفید عروسی را برای کس دیگری به تن میکردم

رویاهایی که با شیطنت بعد از گرفتن زیر لفظی بله را با مکث میگفتم

رویاهایی که 3 بچه داشتم

رویاهایی که با دامن چین دار در آشپزخانه قورمه سبزی می پختم

نا محرم شدم با تمام روزهایی که این رویاها در سرم بود