پنجره را میبندد مینشیند روی مبل
+ پاییز نشده اینطوری سوز میاد
_آره دیگه رسمش همینه با چایی موافقی؟
+موافقم نباشم فرقی نمیکنه تو که دوتا ریختی و داری میای
_میدونم دوس داری خب همینطوری پرسیدم
+آره بعد این همه ساااال هنوزم چایی دوس دارم و عوض نشدم
_اما من عوض شدم مث تو چایی دوس دارم البته وقتایی که تو هستی کنارمی.
مینشینم کنارش
به موهای نقره ایش نگاه میکنم
_موهات دیگه رسیده به وسط سرت کچل خان
+بده مگه ؟ پیشونیم بلنده شانسم زیاده
تو همیشه شوهر کچل دوس داشتی یادته؟
_آره اما اون در حد تئوری بود
میخندیم چایی مینوشیم
+یادته اولین پاییزی که با هم گذروندیم ؟
_نه سال چند بود؟
+تو از اولم حافظت خوب نبود
_چرا بابا خوبه میدونم که تو شوهرمی
و میخندیم بلند بلند
روز های پیری چه خوب است که همدمی مثل تو دارم